Friday, October 2, 2009

The home

به دیوار اتاق ت تکیه داده باشم یا جایی دیگر، آشپزخانه یا نشیمن، فرقی ندارد. خانه بدون تو دلتنگ است. دلتنگ ماست. حرف نمیزند. گریه می کند: تیک تاک... تیک تاک... دیوار زیر ساعت نم دارد. میگویم: دارد می آید. فردا ظهر می رسد. آرام بگیر. شرم کن از این همه بی قراری کودکانه ات، دیوانه... پنجره را برایش باز می کنم.هوای مهر ماه خنک است. خانه اما، خیال دود سیگارت را دارد که پای پنجره می گیرانی. دیوارهای اتاق م صدا می دهند: ترق تروق... سکسکه می کند انگار. سر گذاشته روی شانه ی اتاق ت و سکسکه می کند. اسم دارویش چی بود؟ آمپول هم دارد... فایده ندارد، باید همه چیز را به حال خودش گذاشت تا که بیایی. بعد، چراغ اتاق ت که روشن بشود، صدای در اتاق ت یا راه رفتنت در خانه بیاید یا بوی سیگارت را که بشود شنید و یا صدایت که می پرسی:خوبی...؟  همه چیز خوب میشود

2 comments:

جواد وکیلی said...

همه چیز خوب میشود

Unknown said...

وقتی گرد زمان رو این لحظات می شینه اون چیزی که از همه چی دست نیافتنی تر میشه همین بی قراری هاست
چیزی که الان وجودت رو دگرگون می کنه بعدها شیرین ترین خاطراتت رو شکل می ده
این دلنگرانی ها و انتظارها به تو به زندگیت به همه اجسام و اشکال اطرافت به همه مفاهیم و همه باورهات بعد می ده
یه بعد خیلی عمیق
و عمق ... زیباست
خیلی زیبا

کاوه - در خلوتگاه