Friday, October 9, 2009

You are my happiness.

خوشبخت بودن برای آدم ها فرق دارد. برای بعضی شهرت است. برای بعضی پول. برای بعضی سواد. برای بعضی هم ترکیب این ها! بعضی هم که بنده ی خوب خدا هستند؛ سلامتی را خوشبختی می دانند. البته همه ی این ها نمی توانند دوام داشته باشند. تلاش برای دوام شان دردسر است. خوشبختی همیشگی نیست. البته که نیست. یک تصور رایج دیگر از خوشبختی هم وجود دارد. یعنی گمان می کنم رایج باشد! بودن در کنار کسی که دوست ش داریم. به این تفسیر از خوشبختی احترام میگذارم و آن را باور دارم. با معیارهای من، نرسیدن به همه چیزهایی که شاید هر کسی دلش می خواهد - پول، شهرت و... - اهمیتی ندارد. فکر می کنم رسیدن به ثبات، به این که تا حدودی نگرانی ها در مورد این چیز ها رفع بشود کافی است. تنها چیزی که اهمیت دارد آرامش است. این آرامش تنها در کنار آن یک نفر محقق می شود. این شکلی از خوشبختی است که می شود برای همیشگی بودنش تلاش کرد و هم لذت برد


Friday, October 2, 2009

The home

به دیوار اتاق ت تکیه داده باشم یا جایی دیگر، آشپزخانه یا نشیمن، فرقی ندارد. خانه بدون تو دلتنگ است. دلتنگ ماست. حرف نمیزند. گریه می کند: تیک تاک... تیک تاک... دیوار زیر ساعت نم دارد. میگویم: دارد می آید. فردا ظهر می رسد. آرام بگیر. شرم کن از این همه بی قراری کودکانه ات، دیوانه... پنجره را برایش باز می کنم.هوای مهر ماه خنک است. خانه اما، خیال دود سیگارت را دارد که پای پنجره می گیرانی. دیوارهای اتاق م صدا می دهند: ترق تروق... سکسکه می کند انگار. سر گذاشته روی شانه ی اتاق ت و سکسکه می کند. اسم دارویش چی بود؟ آمپول هم دارد... فایده ندارد، باید همه چیز را به حال خودش گذاشت تا که بیایی. بعد، چراغ اتاق ت که روشن بشود، صدای در اتاق ت یا راه رفتنت در خانه بیاید یا بوی سیگارت را که بشود شنید و یا صدایت که می پرسی:خوبی...؟  همه چیز خوب میشود